| ||
|
داستان ماه و سال
روزی شخصی تصمیم گرفت نامه ای به دوست خود بنویسد پس قلم و کاغذ فراهم نمود و مشغول نوشتن شد که ناگهان متوجه فردی که در کنار اونشسته و دزدانه در نامه ی او می نگرد شد،به روی خود نیاورد و به نامه نوشتن ادامه داد :
«باسمه ای تعالی. باسلام...»
و بعد از سلام نوشت:
« اگر فرد آدم فروش چاپلوسی هم اکنون صفحه ی نامه ی مرا نمی خواند می توانستم از بسیاری از سختی ها و مشکلات برایت سخن بگویم.
اگر گیر یک چنین آدم چاپلوس ونان به نرخ روز خوری نمی افتادم می توانستم این صفحه را از کمبود ها،مشکلات رفاهی ،اقتصادی و خیانت ها برایت سیاه کنم ولی حیف که این صفحه در معرض دیدآدم بی جنبه و پررویی است و امکان دارد که نوشتن آن در این صفحه سرم را به باد دهد.
پس از من خرده مگیرکه چرا درباره ی موضوعات بالا سخن نمی گویی زیرا من تقصیری ندارم (مشکلات نه کم هستند و نه تمام شدنی)........................» ودر ادامه سخني از دكتر شريعتي نوشت: چاپلوسي يونجه ي لطيفي است براي دراز گوشان دمبه دار خوشحال!!!
دل نوشته های مرد تمام شد پای آنرا امضا نمود تا آنرا در پاکت پست قرار دهد و مرد با اینکه این همه توهین و اراجیف را درباره ی خود خوانده بود از رو نرفت وهمچنان چهار چشمی به کاغذ نگاه می کرد..........................
نظرات شما عزیزان: رضا ورامینی
![]() ساعت20:54---2 بهمن 1392
خیلی خوب بود مخصوصا عکس صحرای برفی ویست
جالب
برچسبها: [ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:چاپلوسی,ویست,روستای ویست,نامه,داستان ماه و سال,دل نوشته, ] [ 8:5 ] [ سیدحسین میرزینلی ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |